کتاب رویای پرتقالی

مسلم: آره دیگه رویا جان. از محصول دست من یک استفاده بهینه بشه دیگه، هان؟ رویا: من که نمی‌تونم نهار پرتقال بخورم! حالم به هم می‌خوره. مسلم: تو چی فکر کردی، هان؟ مگه خربزه رو موقع نهار نمی‌خورن. رویا: خربزه شیرینیه، پرتقال ترشه: نمی‌شه. مسلم : مگه تو با نهارت ترشی نمی خوری؟ وقتی حامله بودی، هی می‌گفتی ویار دارم. تند تند ترشی می‌خوردی، خاک می‌خوردی، گل می‌خوردی. حالا بیا پرتقال بخور. رویا: بچه مون، آتیه جان، آینده مون مرد. مسلم: اینقدر از آتیه نگو، حالا را ببین. رویا: آخه مسلم، اون موضوع فرق می‌کنه.

نوشته بالا قسمتی از متن کتاب رویای پرتقالی نوشته زینب حسین زاده که توسط انتشارات مینو این اثر در 24 صفحه منتشر شده است.